English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (6663 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To bertry someone . to give someone away . U کسی را گیر دادن ( گیر انداختن )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
bounce U مورد توپ وتشرقرار دادن بیرون انداختن
bounced U مورد توپ وتشرقرار دادن بیرون انداختن
bounces U مورد توپ وتشرقرار دادن بیرون انداختن
mislead U باشتباه انداختن فریب دادن
misleads U باشتباه انداختن فریب دادن
to press the button U دکمه را فشار دادن در راه انداختن چیزی یا کاری پیش قدم شدن
Other Matches
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
bring down U به زمین انداختن حریف انداختن شکار
jeopard U بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrify U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified U بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping U کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
let down U پایین انداختن انداختن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
billiard point U در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
launched U به اب انداختن
spills U انداختن
spilled or spilt U انداختن
launch U به اب انداختن
run home U جا انداختن
leave out U انداختن
retroject U پس انداختن
souse U انداختن
let fall U انداختن
spilling U انداختن
spilled U انداختن
stagger U از پا انداختن
to draw lots U انداختن
to fire off a postcard U انداختن
ruts U خط انداختن
rut U خط انداختن
throws U انداختن
throwing U انداختن
throw U انداختن
hitched U انداختن
thrust U انداختن
thrusts U انداختن
spill U انداختن
launches U به اب انداختن
blobs U لک انداختن
blob U لک انداختن
hewn U انداختن
launching U به اب انداختن
thrusting U انداختن
hitching U انداختن
hitch U انداختن
slinging U انداختن
deleting U انداختن
benite U به شب انداختن
brush finish U خط انداختن
hews U انداختن
hewing U انداختن
hewed U انداختن
hew U انداختن
sling U انداختن
deracination U بر انداختن
deletes U انداختن
deleted U انداختن
slings U انداختن
bottom U ته انداختن
bottoms U ته انداختن
overthrew U بر انداختن
overthrow U بر انداختن
overthrowing U بر انداختن
overthrown U بر انداختن
overthrows U بر انداختن
delete U انداختن
prostrate U از پا انداختن
fling U انداختن
flinging U انداختن
floriate U گل انداختن در
string U زه انداختن به
omit U انداختن
omits U انداختن
pilling U تل انداختن
omitted U انداختن
omitting U انداختن
fells U انداختن
jaculate U انداختن
lash vt U انداختن
emplace U جا انداختن
flings U انداختن
hurl U انداختن
hurled U انداختن
hurls U انداختن
fell U انداختن
felled U انداختن
felling U انداختن
lay away U انداختن
to pick off U تک تک انداختن
to leave out U انداختن
to let drop U انداختن
to let fall U انداختن
to skips over U انداختن
to play a searchlight U انداختن
to put back U پس انداختن
line U خط انداختن در
to lay by the heels U بر انداختن
relegating U انداختن
relegate U انداختن
relegated U انداختن
hitches U انداختن
relegates U انداختن
to hew down U انداختن
lines U خط انداختن در
anchoring U لنگر انداختن
To set a bone. U استخوان جا انداختن
To cast a shadow. U سایه انداختن
To launch a ship (boat). U کشتی به آب انداختن
disillusionize U ازمیل انداختن
disutilize U ازسودمندی انداختن
disfeature U از شکل انداختن
disfashion U ازشکل انداختن
put off <idiom> U به عقب انداختن
call forth U بکار انداختن
cut a joke U مزه انداختن
to cut a joke U مزه انداختن
deplume U از مقام انداختن
depolarize U از قطب انداختن
To take pictures. To photograph. To film. U عکس انداختن
To make mischief. To stir up trouble. U شرراه انداختن
desquamate U پوست انداختن
devitalise U از کار انداختن
To cast a shadow . U سایه انداختن
devitalize U از کار انداختن
hatches U نتیجه خط انداختن
unking U شاهی انداختن
hatched U نتیجه خط انداختن
emasculation U ازمردی انداختن
bucks U جفتک انداختن
emprize U دست انداختن
game U دست انداختن
ensnarl U بدام انداختن
enticement U بدام انداختن
entoil U بدام انداختن
erythema U گل انداختن صورت
anchors U لنگر انداختن
expulse U بیرون انداختن
hatch U نتیجه خط انداختن
anchors U : لنگر انداختن
mousetraps U در تله انداختن
mousetrap U در تله انداختن
whomp up U بهم انداختن
warm up U راه انداختن
unmake U از خاصیت انداختن
flout U دست انداختن
to set back U عقب انداختن
flouting U دست انداختن
flouts U دست انداختن
buck U جفتک انداختن
raise a hand <idiom> U به دردسر انداختن
shed U پوست انداختن
shunt U به خط دیگر انداختن
exploits U :بکار انداختن
corner U درگوشه انداختن
cornering U درگوشه انداختن
corners U درگوشه انداختن
overcast U سایه انداختن
miscarries U بچه انداختن
miscarry U بچه انداختن
miscarrying U بچه انداختن
shunted U به خط دیگر انداختن
shunts U به خط دیگر انداختن
to peg a stone U سنگ انداختن
heave U کشیدن انداختن
heaved U کشیدن انداختن
banter U دست انداختن
hazard U بخطر انداختن
hazarded U بخطر انداختن
hazarding U بخطر انداختن
hazards U بخطر انداختن
exploit U :بکار انداختن
exploiting U :بکار انداختن
jade U ازکار انداختن
belch out or of forth U پشت سر انداختن
benite U درتاریکی انداختن
discard U دور انداختن
bowstring U طناب انداختن
break down U ازاثر انداختن
discarded U دور انداختن
discarding U دور انداختن
bullyrag U دست انداختن
discards U دور انداختن
bemuse U بفکر انداختن
befool U دست انداختن
mocks U دست انداختن
mocking U دست انداختن
mocked U دست انداختن
mock U دست انداختن
pens U درحبس انداختن
penning U درحبس انداختن
penned U درحبس انداختن
pen U درحبس انداختن
actuate بکار انداختن
actuate U بکار انداختن
Recent search history Forum search
1To be capable of quoting
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
1to take a spell at whell
1Poked back
4express, overexpression
2and had to spend a good hour tidying it up!!
2and had to spend a good hour tidying it up!!
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com